کارخانه لاستیک دنا را شیخ محمد یزدی - رییس مجلس خبرگان - دزدیده است
محمد نوریزاد روزنامه نگار ، فلیلمساز منتقد و از فعالان حقوق بشر در ایران ، در صفحه فیس بوک خود بتاریخ بیستم مهر نود و چهار - تهران در مطلبی با عنوان «دویست نفر شدیم جلوی دنا!» نوشت:
جلوی ساختمان دفتر دنا را سیاه کوبی کرده بودند برای محرم. یک دکه ی کتابفروشی هم جلوی دنا دایر کرده بودند با کتاب های همینجوری. چند مرد جوان چهار شانه و هیکلیِ سیاهپوش را هم ایستانده بودند جلوی دنا.
که یعنی: بی خیال تجمع! ما اما مگر معطل جایی مثل دنا بودیم برای اعتراض؟
که دنا را شیخ محمد یزدی زده بودش زیر بغل و کل کارخانه را کشیده بود بالا همینجوری!
می گویم: وقتی چهار اطراف مملکت را برادران سپاه و جنابان آیت الله ها و آقا زاده هایشان زده اند زیر بغل، ما جا برای اعتراض به دزدیِ دزدان فراوان داریم حالا حالاها.
شاگردان محمد علی طاهری کم کم آمدند و به ما پیوستند و صف ما رفت به سمت چهار راه جهان کودک!
سر آخر در همان پیاده روی طویل راه پیمایی کردیم و از عزیزان زندانی مان یاد کردیم و همگی با هم عکس گرفتیم.
ساعت دوازده که شد، جناب سرگرد لباس شخصی مرا کنار کشید و گفت: با هم برویم کلانتری. رفتیم. در کلانتری کلید انداخت و درِ اتاقش را گشود و داخل شدیم. همکارش نیز آمد. ورقه ای به دست من داد و جایی را نشانم داد و گفت: اینجا را امضاء کن. ابلاغیه بود برای حضور در دادسرا.
مدیر عامل دنا از من - محمد نوری زاد - شکایت کرده بود و قاضی، زمانی را مشخص کرده بود برای تفهیم اتهام و باقی ماجرا.
به جناب سرگرد گفتم: من که نمی روم. گفت: جلبت می کنند. گفتم: من خودم را برای گنده تر از جلب مهیا کرده ام.
همکارِ جناب سرگرد صورتجلسه ای تنظیم کرد و دو سه تا سئوال از من پرسید کتبی.
یک این که: چرا در مقابل دفتر دنا می ایستید؟ نوشتم: در اعتراض به دزدی ها و آدمکشی ها.
پرسید: دزدی ها و آدمکشی های چه کسی؟ نوشتم: سپاه و اطلاعات و بیت رهبری.
پرسید: برای این ادعاهایت سند داری؟ گفتم: سندش ریختِ فعلیِ مملکت!
No comments:
Post a Comment